دوستداران فلسفه اُرُدیسم Lovers of Orodism philosophy
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
التبادل الاعلاني

http://i.yapx.ru/KWnnJ.jpg

Subscribe to by Email
المواضيع الأخيرة
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور الجزایر The philosophy of Orodism in Algeria
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:59 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کانادا The philosophy of Orodism in Canada
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:58 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پرو The philosophy of Orodism in Peru
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:57 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نیکاراگوئه The philosophy of Orodism in Nicaragua
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:56 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آرژانتین The philosophy of Orodism in Argentina
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:55 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوسنی و هرزگوین The philosophy of Orodism in Bosnia and Herzegovina
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:39 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور قرقیزستان The philosophy of Orodism in Kyrgyzstan
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:35 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ارمنستان The philosophy of Orodism in Armenia
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:33 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گویان The philosophy of Orodism in Guyana
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:32 am من طرف ریحانه

تدفق ال RSS


Yahoo! 
MSN 
AOL 
Netvibes 


جستجو
 
 

نتائج البحث
 


Rechercher بحث متقدم

أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
ریحانه - 1134
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_rcapتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Voting_barتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_lcap 
baran - 977
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_rcapتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Voting_barتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_lcap 
نگین - 562
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_rcapتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Voting_barتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_lcap 
لیلا - 421
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_rcapتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Voting_barتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_lcap 
Parmida - 303
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_rcapتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Voting_barتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_lcap 
نوشین آریا - 197
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_rcapتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Voting_barتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_lcap 
aryan - 160
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_rcapتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Voting_barتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_lcap 
روزبه شریفی - 106
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_rcapتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Voting_barتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_lcap 
kami - 52
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_rcapتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Voting_barتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_lcap 
سهیلا بخشی - 16
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_rcapتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Voting_barتارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Vote_lcap 


تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ

2 مشترك

اذهب الى الأسفل

تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Empty تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ

پست من طرف نگین السبت سبتمبر 03, 2011 8:59 am



زندگی نامه کوروش بزرگ

کوروش بزرگ یا کوروش کبیر همچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.

ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.

نام کوروش در زبان‌های گوناگون باستانی به‌گونه‌های مختلف نگاشته شده‌است:

* پارسی باستان: Kūruš

* در کتیبه‌های عیلامی: Ku-rash

* درکتیبه‌های بابلی: Ku-ra-ash

* در زبان یونانی باستان: Κῦρος.

* در زبان عبری: کورِش Koresh

* در زبان لاتین: سیروس Cyrus؛

منم کوروش شاه شاهان، شاه بزرگ، شاه عادل، شاه بابل، شاه سرزمینهای سومر و آکاد، شاه چهار گوشه جهان، فرزند( پسر) کمبوجیه ( دوم )، شاه بزرگ، شاه آشور، نوهَ کورش ( دوم )، شاه بزرگ، شاه شاهان، نتیحهَ جیپش ( دوم ) شاه مقتدر، شاه آشور که سرحد سرزمینش بی انتها بود

منم کوروش، شاه جهان، شاه دادگر، آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم همه مردم بابل گامهای مرا با شادمانی پذیرا شدند، ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد، نگذاشتم رنج وآزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید، من برای صلح کوشیدم، من برده داری را برانداختم، به بدبختیهای آنانها پایان دادم .

فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدایان خود آزاد باشند، من همه شهرهائی که ویران شده بود از نو ساختم، فرمان دادم تمام نیایشگاه هائی را که بسته شده بود بگشایند وهمه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگردانیدم، همه مردمی را که پراکنده و آواره شده بودند به جایگاه خود برگرداندم و خانه هایشان را که ویران شده بود آباد کردم، من برای همه مردم جامعه ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم هدیه کردم .

زندگی نامه

هر آنچه از نوشته ها و کتابهای کهن باقی مانده بعد از حمله اعراب و باقی مانده از آتش سوزیهای کتابخانه ها بوسیله آنها بر می آید ، چنین گزارش میکند:

مادر کوروش ماندانا فرزند پادشاه ماد آستیا ک ( فرزند هوخشتره ) همسر کمبوجیه پادشاه پارس بود .

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتسیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

میتری داتس(مهرداد) کودک را باخود به قهستان (واقع در جنوب خراسان) برد و در آنجا بزرگ کرد و وقتی به مرحله ای از عمر رساند که باید به مکتب برود اورا به مکتب نشانید کورش در قهستان نه فقط سواد خواندن و نوشتن آموخت بلکه دامپروری آموخت و گیاهان صحرایی را شناخت. روزی میتری داتس متوجه شد که روی صورت کورش موی نرم روییده و دانست که سنین عمر آن پسر به پانزده سال رسیده وباید راز تولد او را فاش نماید او را به آتشکده قهستان برد و به او گفت:ای کورش تو تا امروز یقین داشتی که پسر من هستی در صورتی که چنین نیست گو این که من تو را مثل پسر خود دوست میدارم

کورش گفت:اگر من پسر تو نیستم پس پسر که هستم؟

میتری داتس گفت: پدرت از امرای پارس ومادرت یک شاهزاده است ولی من نام پدر ومادرت را به تو نخواهم گفت مگر این که سوگند یاد کنی از هیچ انتقام نگیری

کورش که از گفته آن مرد متعجب شده بود توضیح خواست که به چه مناسبت ممکن است انتقام بگیرد میت ری داتس گفت:بدین مناسبت که وقتی تو متولد شدی شخصی فرمان قتل تو را صادر کرد و آن که باید آن فرمان را اجرا کند از قتل تو خودداری نمود و تو را به من سپرد و من تورا به قهستان آوردم و در اینجا بزرگ کردم و تو اگر راز تولد خود را بروز دهی آن که باید تو را به قتل برساند ولی از قتل تو خودداری کرد کشته خواهد شد و تو هم به قتل خواهی رسید.

کورش سوگند یاد کرد که راز تولد خود را بروز ندهد مگر موقعی که برای آن شخص و خود وی خطری وجود نداشته باشد. آن گاه میتری داتس راز ولادت کورش را برای او افشا‌ء کرد.

کورش با این که دانست یک شاهزاده است مد‌‌‌‌‌‌ّت یک سال دیگر در قهستان به سر برد ودر آن مدّت می اندیشید که از چه راه خود را به مرتبه ای برساند که در خور تبار او باشد و عاقبت متوجه شد که راه به دست آوردن مقام ورود به خدمت ارتش است.

وقتی سنوات عمر کورش به شانزده سالگی رسید از ناپدری خود وداع نمود و راه هگماتانه پایتخت آستیاژ را در پیش گرفت تا این که وارد ارتش شود .

کورش در ارتش به سرعت پیشرفت کرد و به مناسبت شجاعت و لیاقتی که از خود در جنگ با راهزنان آشوری نشان داده بود ترفیع پیدا کرده به درجه تاخیاک (یعنی فرمانده یکصد نفر ) رسید. در همان سال از پارس خبر رسید که کمبوجیه (پدر کورش) مشغول گرد آوری قشون برای حمله به ماد است آستیاژ پیغامی به کمبوجیه فرستاد : شنیده ام قشون خود را برای حمله به کشور من گرد می آوری آگاه باش اگر به یک وجب از خاک کشور من تجاوز نمایی با این که داماد من هستی زنده پوستت را خواهم کند واز کاه خواهم انباشت. کمبوجیه پیام پادشاه ماد را دریافت کرد ام دست از جمع آوری سرباز برنداشت و آستیاژ یقین حاصل کرد که امیر پارس قصد تجاوز به کشور او را دارد. این بود که امر کرد قشون گرد آورند و فرماندهی آن را بر عهده هارپاگوس گذاشت و به او گفت: به پارس برو و سر کمبوجیه را از بدن جدا کن و برای من بفرست.

قبل از اینکه قشون پادشاه ماد از همدان عازم پارس شود آستیاژ طبق معمول در صدد بر آمد قشون را سان ببیند (یعنی از قشون بازدید نماید). ارتش به دستور هارپا گوس در یک نقطه صف بست و افسران مقابل واحدهای خود قرار گرفتند و از جمله کورش که فرمانده یک تاخیاک بود مقابل سربازانش ایستاد. آستیاژ سوار بر اسب آهسته از مقابل واحدهای قشون عبور می کرد و هارپاگوس پشت سر او می آمد و فرماندهان واحد هارا نام میبرد تا به کورش رسیدند قبل از اینکه هارپاگوس نام فرمانده را ببرد چشمهای آستیاژ به صورت کورش دوخته شد و عنان اسب را کشید هارپاگوس نیز اسب خود را متوقف ساخت آستیاژ بدون پلک زدن کورش را مینگریست و افسر جوان هم چشم از پادشاه ماد بر نمیداشت ولی نه از روی خیرگی بلکه برای اطاعت از آیین سربازی (زیرا مقرر بود که وقتی فرمانده کل یا افسر مافوق یک افسر مادون یا یک سرباز را مینگرد افسر مادون یا سربازهم باید چشم به چشم فرمانده بدوزد) یک فرمانده تاخیاک در آن عصر افسری بر جسته نبود که در هنگام سان توجه یک پادشاه را جلب کند و هارپاگوس که دید پادشاه بدون تکلم آن افسر جوان را مینگرد به نوبه خود با تو جه بیشتری به آن افسر نگاه کرد.

آستیاژ پرسید: ای جوان اسم تو چیست؟

افسر جوان پاسخ داد: پادشاها اسمم کورش است.

آستیاژ پرسید: پدرت کیست؟

افسر جوان پاسخ داد: پادشاها همه گویند که من پدر خود را نمی شناسم.

آستیاژ خطاب به فر مانده ارتش گفت: هارپاگوس این جوان طوری به کمبوجیه شبیه است که من وقتی آورا دیدم به خود گفتم که پسر کمبوجیه میباشد یا برادرش.سپس رو به کورش کرد و از او پرسید: آیا تو با کمبوجیه داماد من نسبتی داری؟

کورش گفت: پادشاها من هرگز او را ندیده ام.

آستیاژ اسبش را به حرکت در آورد و از مقابل کورش رد شد و پس از چند قدم عنان اسب را کشید و به هارپاگوس گفت: قبل از صبح فردا که قشون از اینجا به طرف پارس حرکت میکند راجع به پدر این افسر جوان تحقیق کن و نتیجه تحقیق خود را به اطلاع من برسان.

هارپاگوس گفت: اطاعت میکنم.

کورش دید که آستیاژ چند قدم دورتر عنان اسب را کشید و با هارپاگوس راجع به او صحبت کرد و وی را به هارپاگوس نشان داد و متوجه شد که جانش در معرض خطر قرار گرفته چون اگر آستیاژ بفهمد که او پسر کمبوجیه است وی را خواهد کشت.

کورش دچار تشویش شد و نتوانست برای خود تکلیفی معیین نماید. او میدانست که پس از خاتمه سان هارپاگوس وی را احضار خواهد کرد و از او راجع به پدرش تحقیق خواهد نمود و وی نمیتواند دروغ بگوید و مجبور است حقیقت را بگوید (زیرا در بین ایرانیان باستان دروغگویی از گناهان بزرگ محسوب میشد) و آنگاه هار پاگوس هویت واقعی او را برای شاه بروز خواهد داد و آستیاژ فرمان قتلش را صادر خواهد کرد. کورش میتوانست قبل از خاتمه سان از آن میدان خارج شود و برود و خود را به پارس نزد پدر برساند لیکن آن عمل را فرار میدانست و روحیه سربازی او اجازه نمیداد که فرار کند و میدانست که اگر فرار نماید نزد خود محکوم خواهد گردید.افسر جوان نه میتوانست دروغ بگوید نه بگریزد و ناگزیر بود که به سرنوشت خود تن در دهد یعنی حقیقت را بگوید تا جلاد به حکم آستیاژ سر از بدنش جدا نماید. وقتی رشته افکار کورش به اینجا رسید به خاطر آورد که هارپاگوس فرمانده ارتش همان است که از طرف آستیاژ مأمور شد که او را به قتل برساند امّا از کشتن وی صرف نظر کرد و او را به میتری داتس سپرد تا به قهستان ببرد و پرورش نماید و اگر هارپاگوس هویت واقعی او را به شاه بروز دهد خود او مورد غضب قرار خواهد گرفت و کشته خواهد شد و لابد هارپاگوس برای حفظ جان خویش راه حلی پیدا خواهد کرد.

همین که آستیاژ رفت و سان خاتمه یافت هارپاگوس کورش را احضار نمود و با خود به سربازخانه برد و وارد اتاق خویش کرد.وقتی کورش وارد اتاق شد هارپاگوس گفت:نزدیک بیا

کورش نزدیک گردید. هارپاگوس از او پرسید: پدرت کیست ای جوان؟

کورش گفت:پدرم کمبوجیه دوم امیر پارس است.

رنگ از صورت هارپاگوس پرید و گفت: جوان این موضوع را انکار کن.

کورش گفت: چگونه انکار کنم آیا ممکن است دروغ بگویم؟

هارپاگوس گفت: آیا پدر رضاعی تو میتری داتس است؟

کورش گفت: بلی

هارپاگوس گفت:آیا مرا میشناسی و راجع به من از پدر رضاعی خود چیزی شنیده ای؟

کورش گفت: بلی و من میدانم آستیاژ بعد از این که من متولد شدم مرا به تو سپرد و دستور داد مرا به قتل برسانی ولی تو به من ترحم کردی و مرا به میتری داتس سپردی .

هارپاگوس گفت: اگر به خود ترحم نمیکنی به من که تو را از مرگ رهانیدم ترحم کن و نزد پادشاه اسم پدرت را بر زبان نیاور و بگو که پدرت را نمیشناسی چون اگر شاه بفهمد که تو پسر کمبوجیه هستی مرا با هولناک ترین شکنجه ها خواهد کشت.

کورش گفت: تو فرمانده سپاه هستی و میتوانی مرا از هگماتانه دور کنی و به من دستور بدهی که پیشاپیش به پارس بروم تا این که آستیاژ بار دیگر مرا نبیند ولی اگر مرتبه ای دیگر مرا دید و راجع به پدرم سوالات صریح از من کرد مجبورم راست بگویم و نمیتوانم روح خود را با دروغگویی محکوم معذب نمایم.

هارپاگوس چاره ای دیگر نداشت لذا به کورش اجازه داد که با سربازانش به عنوان طلایه عازم پارس شود و بکوشد هرچه زودتر بین خود و هگماتانه فاصله بیشتری به وجود آورد تا این که آستیاژ او را برنگرداند.

روز بعد آستیاژ از هارپاگوس پرسید: نتیجه تحقیق تو راجع به آن جوان چه شد؟

هارپاگوس گفت:آن جوان گریخت.

معلوم بود که هارپاگوس دروغ میگفت و کورش نگریخته بود بلکه به دستور فرمانده خود به عنوان طلایه جلو رفته بود.

آستیاژ فهمید که هارپاگوس کورش را گریزانده است و گفت: هارپاگوس تو نمی خواهی حقیقت را به من بگویی آیا این جوان پسر کمبوجیه است؟

هارپاگوس گفت: من دیروز خیلی از او تحقیق کردم تا بدانم پدرش کیست ولی او جوابی را که به شما داد تکرار کرد و گفت که پدرش را نمیشناسد.

آستیاژ دستور داد که هارپاگوس فرماندهی قشون اعزامی به پارس را به دیگری واگزارد و خود در هگماتانه بماند.

کورش بعد از این که به پارس رسید با نگهبانان قشون کمبوجیه مواجه گردید و آنها از عبورش ممانعت کردند و گفتند اگر قصد عبور از مرز پارس را داشته باشد خود و سربازانش کشته خواهند شد.

کورش گفت که میل دارد با کمبوجیه صحبت کند.

روزی که کورش را نزد کمبوجیه بردند چشمانش را بستند تا سپاه کمبوجیه را نبیند و در حضور کمبوجیه چشمانش را گشودند. وقتی چشمان کورش را گشودند همه از فرط شباهت آن جوان به پدرش متعجب شدند.

کمبوجیه گفت: تو کیستی ای جوان؟

کورش گفت:من پسرت هستم ای پدر.

کمبوجیه ندایی بر آورد و گفت: کدام پسر من؟

کورش گفت:من پسر ارشد تو هستم همانم که به حکم آستیاژ باید کشته شوم ولی هارپاگوس از کشتن من خودداری کرد.سپس به اختصار شرح دوره طفولیت تا جدا شدن از قشون آستیاژ را برای پدرش تعریف کرد.

هارپاگوس پسری به نام کدان داشت که هم سن کورش بود. آستیاژ طبق رسوم پادشاهان ماد که در اول هر ماه میهمانی ترتیب میدادند, میهمانی ترتیب داد و هارپاگوس را نیز دعوت کرد و به هارپاگوس غذایی خوراند که از گوشت کدان طبخ شده بود.

کورش به حمایت از پدرش پرداخت. درهمان سال مردم از ظلم آستیاژ عاصی شدند و به کورش و پدرش ملحق شدند.عاقبت کورش (کمبوجیه در هنگام جنگ کشته شد) در بهار سال ۵۵۳ قبل از میلاد آستیاژ را به کلی شکست داد و وارد شهر هگماتانه شد.

و با فتح هگماتانه حاکم پارس و ماد شد.

و دودمان هخامنشیان را بنیاد نهاد .

در سال 546 قبل از میلاد , کراسوس شاه لیدیا با اندیشه پیروزی بر سرزمین پارسیان یورشبر ایران زمین را آغاز کرد. وی پیش از یورش, از کاهن معبد دلفی در یونان در زمینه یورش به پارسیان نگر(نظر)خواهی کرد و کاهن به او وعده داد که اگر حمله کند, امپراطوری بزرگی را نابود خواهد کرد.جنگ با ایران برای لیدیا یک فاجعه تاریخی بود. کروسوس بسختی شکست خورد. کورش خاک لیدیا را در هم نوردید. کروسوس به اسارت ایرانیان در آمد و خاک لیدیا(ترکیه فعلی) ضمیمه شاهنشاهی کورش قرار گرفت و مرزهای شرقی ایران به دریای اژه رسید. کورش کراسوس را بخشید و از او یک فرمانده با وفا ساخت و بعدها همین کراسوس و ارتش لیدیا برای پیشبرد هدفهای امنیت گسترانه کورش نبردها کردند.

کورش که شخصیتی آزاد اندیش و عاری از پی دورزی(تعصب) بود , خدایان و ادیان ملل شکست خورده را به رسمیت شناخت , همگان را در اجرای مراسم دینیشان آزاد گذاشت, معابدشان را در زیر پوشش کمکهای دولتی قرار داد و بدینسان دل های همه ی ملت های مغلوب را بسوی خویش جلب کرد. چشم تاریخ تا آن هنگام چنان فاتح پر مهر و شفقتی را به خود ندیده بود و ملت های مغلوب در برابر این همه مهر و بزرگواری چاره ای جز محبت او را نداشتند و دوستی او در دل همه اقوام تحت قرمانروائی ایران ریشه دواند.

پس از اینکه مرزهای ایران در جوار بابل قرار گرفت, آوازه انساندوستی و بزرگمنشی کورش به میانرودان رسید و بابلیان را که از جور ستمگری به نام نبونهید به تنگ آمده بودند بر آن داشت که دست استمداد بسوی کورش دراز کنند. فتح امپراطوری بابل برای کورش با همکاری مردم بابل و هماهنگی روحانیون مردوخ انجام شد.

با تصرف بابل توانست قوم یهود که بیش از 40000 تن بودندو سالها در اسارت و مورد ظلم وجور بابلیان بودند آزادی نماید و آنها را به سرزمین خودشان بفرستد . این گامی بود که او در راه بشردوستی و صلح و صفا برای بشر به ارمغان آورد و وزش نسیم تازه بود از شرق بوسیله کوروش بخاطر آنکه اوبرای حقوق بشر احترام خاصی قائل بودو نقشه و تدابیر او بود که امپراطوران بعدی و حتی سلسله های بعد از هخامنشی تمام نقشه های کشوری و مملکتداری خود را ازروی کارهای او بطور حتم الگو گرفتند. یهودیان باو نام شبان و فرستاده خدا و یونانیان باو قانونگذار لغب داده اند.

کورش با ایمان به سرزمین ایران , جهان گشائی را به هدف برقرار کردن آشتی و آسایش و برابری و از میان بردن ستم و ناراستی انجام میداد. هر کشوری را که گشود, فرمانروائیش را دوباره به همان حکومتگران پیشین واگذاشته بود تا از سوی او سرزمین خودشان را با دادگری اداره کنند. در هیچ جا به معابد و متولیان امور دینی ملل مغلوب آسیب وارد نکرد

کورش پس از تسخیر بابل اعلام بخشش همگانی کرد, ادیان بومی را آزاد اعلام کرد, هیچ انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به جان و مال رعایا باز داشت و دستور داد خرابیهای جنگ را بازسازی کنند و در این راه خود پیش قدم شد و شروع به بازسازی دیوار شهر کرد. در میانرودان چهل هزار یهودی توسط شاهان آشور و بابل برای بردگی به این منطقه آورده شده بودند. کورش دستور آزادی آنها را صادر کرد و به آنها وعده داد موجبات برگشتشان را به سرزمینشان فراهم کند.بعد از فتح میانرودان, شام(سوریه) . فینیقیه و فلسطین نیز ضمیمه خاک ایران شدند

در استوانه معروف به اعلامیه حقوق بشر این پادشاه انساندوست چنین نوشته است:

منم کورش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه شکوهمند, شاه بابل, شاه سومر و اکاد, شاه چهار اقلیم بزرگ جهان, پور کمبوجیه شاه بزرگ شاه انشان, نوه کورش شاه بزرگ شاه انشان, از دودمان شاهان روزگاران دور.... هنگامی که دوستانه قدم درون بابل نهادم و در میان هلهله های شادی مردم کاخ شاهان و تختگاه آنها را به تصرف در آوردم سلطان بزرگ مردوخ دلهای نیک مردان بابل را با من همراه ساخت زیرا من همواره بر آن بودم که او را بزرگ بدارم و بستایم. سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند من به هیچکس اجازه ندادم که در سومر و اکاد دست به تجاوز و تعدی بزند.من در بابل و دیگر شهر های مقدس نظم و امنیت برقرار کردم.از آن پس مردم بابل به آزادی رسیدند و یوغ بردگی از دوششان برداشته شد... مردم این سرزمینها را به سرزمینهایشان برگرداندم و املاکشان را به آنان باز دادم.

رفتار انساندوستانه کورش با اقوام معلوب از او یک شخصیت مقدس و مافوق بشری ساخت. روحانیون بابل او را پیامبر مردوخ , و انبیای اسرائیل او را شبان یهوه و مسیح موعود و تجسم عینی خدای دادگستر خوانده اند. مسلمانان او را ذوالقرنین می دانند.که نامش در قرآن آمده است . و چه زیبا گفته است ارد بزرگ که : کورش نماد فرمانروایان نیک اندیش است و نام او می ماند ، چرا که از راستی و کمک به آدمیان روی برنگرداند .

مرزهای کشور کورش در شرق از حدود رود سند و رود سیحون آغاز می شد و در غرب به دریای مدیترانه و دریای اژه می رسید.نقش کورش در سازندگی تاریخ اهمیت ویژه ای دارد. در این زمینه گزینوفون می گوید: "کشور کورش بزرگترین و شکوهمندترین بود و این سرزمین پهناور را کورش به نیروی تدبیرش یک تنه اداره می کرد. کورش چنان به ملتهائی که در این سرزمینها می زیستند دلبستگی داشتو از آنها مواظبت می نمود که گوئی همه آنها فرزند اویند.مردم این سرزمینها نیز به بوبه خود ویرا پدر و سرپرست غمخوار خودشان می دانستند. کارگزاران دولت در عهد کورش به تمامی عهد و پیمانها و سوگندهایشان وفاداری نشان میدادند و از او فرمان می بردند."

کورش پس از حدودا 23 سال فرمانروائی درگذشت و پیکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد.

منشور کورش بزرگ (اولین اعلامیه حقوق بشر) :

اینک که به یاری مزدا ، تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام می کنم :

که تا روزی که من زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد

دین و آیین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من ، دین و آئین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند .

من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد ،

هر گز سلطنت خود را بر هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد

و هر ملت آزاد است ، که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید

و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد .

من تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ،

کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد ، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت

و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد .

من تا روزی که پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر

بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید

من تا روزی که زنده هستم ، نخواهم گذاشت که شخصی ، دیگری را به بیگاری بگیرد

و بدون پرداخت مزد ، وی را بکار وادارد .

من امروز اعلام می کنم ، که هر کس آزاد است ، که هر دینی را که میل دارد ، بپرسد

و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند ،

مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غضب ننماید ،

و هر شغلی را که میل دارد ، پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است ، به مصرف برساند

شروط به اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند .

من اعلام می کنم ، که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده ، مجازات کرد ،

مجازات برادر گناهکار و برعکس به کلی ممنوع است

و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر میشود ، فقط مقصر باید مجازات گردد ، نه دیگران

من تا روزی که به یاری مزدا ، سلطنت می کنم ، نخواهم گذاشت که مردان و زنان را بعنوان غلام و کنیز بفروشند

و حکام و زیر دستان من ، مکلف هستند ، که در حوزه حکومت و ماموریت خود ، مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند

و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد .

و از مزدا خواهانم ، که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند .

همسر کورش بزرگ کاسادان بود و همچون کورش از تبار هخامنشیان. پیوند این دو پنج فرزند به ارمغان آورد به نامهای کمبوجیه دوم، آتوسا، بردیا و آرتیستون و مروئه .

کوروش کاسادان را بسیار دوست می‌داشت، و پس از مرگش سراسر امپراتوری کورش سوگواری کردند و در بابل ۶ روز را همگان به زاری نشستند.

آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد .

مرگ کوروش

مرگ کوروش نيز چون تولدش ظاهرا به تاريخ تعلق ندارد. هيچ روايت قابل اعتمادي که از چگونگي مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداريم

روایتی که هرودوت در مورد مرگ کورش آورده بر

کشته شدن او توسط ماساژتها تاکید دارد ...

این روایت مربوط به این تصویر است و نوشته هرودوت


کوروش در اواخر عمر براي آرام کردن نواحي شرقي کشور که در جريان فتوحاتي که او در مغرب زمين داشت ناآرام شده بودند و هدف تهاجم همسايگان شرقي قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگيده است. بسياري از مورخين ، علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگي که با قبيله ی ماساژتها ( يا به قولی سکاها ) کرده است دانسته اند. ابراهيم باستاني پاريزي در مقدمه اي که بر ترجمه ي کتاب « ذوالقرنين يا کوروش کبير » نوشته است ، آنچه بر پيکر کوروش پس از مرگ مي گذرد را اينچنين شرح مي دهد :سرنوشت جسد کوروش در سرزمين سكاها خود بحثي ديگر دارد. بر اثر حمله ي كمبوجيه به مصر و قتل او در راه مصر ، اوضاع پايتخت پريشان شد تا داريوش روي كار آمد و با شورش هاي داخلي جنگيد و همه ي شهرهاي مهم يعني بابل و همدان و پارس و ولايات شمالي و غربي و مصر را آرام كرد. روايتي بس موثر هست كه پس از بيست سال كه از مرگ کوروش مي گذشت به فرمان داريوش ، جنازه ي کوروش را بدينگونه به پارس نقل كردند:شش ساعت قبل از ورود جنازه به شهر پرسپوليس ( تخت جمشيد ) ، داريوش با درباريان تا بيرون شهر به استقبال جنازه رفتند و جنازه را آوردند. نوزاندگان در پيشاپيش مشايعين جنازه ، آهنگهاي غم انگيزي مي نواختند ، پشت سر آنان پيلان و شتران سپاه و سپس سه هزارتن از سربازان بدون سلاح راه مي پيمودند ، در اين جمع سرداران پيري كه در جنگهاي کوروش شركت داشته بودند نيز حركت مي كردند. پشت سر آنان گردونه ي باشكوه سلطنتي کوروش كه داراي چهار مال بند بود و هشت اسب سپيد با دهانه يراق طلا بدان بسته بودند پيش مي آمدند. جسد بر روي اين ردونه قرار داشت. محافظان جسد و قراولان خاصه بر گرد جنازه حركت مي كردند. سرودهاي خاص خورشيد و بهرام مي خواندند و هر چند قدم يك بار مي ايستادند و بخور مي سوزاندند. تابوت طلائي در وسط گردونه قرار داشت. تاج شاهنشاهي بر روي تابوت مي درخشيد ، خروسي بر بالاي گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود – اين علامت مخصوص و شعار نيروهاي جنگي کوروش بوده است. پس از آن سپهسالار بر گردونه جنگي ( رتهه ) سوار بود و درفش خاص کوروش را در دست داشت. بعد از آن اشيا و اثاثيه ي زرين و نفايس و ذخايري كه مخصوص کوروش بود – يك تاك از زر و مقداري ظروف و جامه هاي زرين – حركت مي دادند.همين كه نزديك شهر رسيدند داريوش ايستاد و مشايعين را امر به توقف داد و خود با چهره اي اندوهناك ، آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد ؛ همه ي حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گرديده بود. به فرمان داريوش دروازه هاي قصر شاهي ( تخت جمشيد ) را گشودند و جنازه را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پيكر کوروش مي گذشتند و تاجهاي گل نثار مي كردند و موبدان سرودهاي مذهبي مي خواندند.روز سوم كه اشعه ي زرين آفتاب بر برج و باروهاي كاخ باعظمت هخامنشي تابيد ، با همان تشريفات جنازه را به طرف پاسارگاد – شهري كه مورد علاقه ي خاص کوروش بود - حركت دادند. بسياري از مردم دهات و قبايل پارسي براي شركت در اين مراسم سوگواري بر سر راهها آمده بودند و گل و عود نثار مي كردند.در كنار رودخانه ي کوروش ( كر) مرغزاري مصفا و خرم بود. در ميان شاخه هاي درختان سبز و خرم آن بناي چهار گوشي ساخته بودند كه ديوارهاي آن از سنگ بود هنگامي كه پيكر کوروش به خاك مي سپردند ، پيران سالخورده و جوانان دلير ، يكصدا به عزاي سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد ، ولي هنوز چشمها بدان دوخته بود و كسي از فرط اندوه به خود نمي آمد كه از آن جا ديده بردوزد. به اصرار داريوش ، مشايعين پس از اجراي مراسم مذهبي همگي بازگشتند و تنها چند موبد براي اجراي مراسم مذهبي باقي ماندند

گزنفون نیز نوشته است كه مرگ كوروش كبير عادي و در پارس بوده است .

به هر حال مرگ كوروش نيز خود داستاني پيچيده و مرموز دارد و هنوز در پرده ي از ابهام است.

ذوالقرنین

درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است.

کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن صاحب دو شاخ واقعی درباره آنها بررسی‌هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌باشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می‌دانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی و آیت الله مرتضی مطهری از معتقدان این نظر هستند.

تصویر چهره کورش بزرگ

ماخذ : http://paeeziyan.blogfa.com
نگین
نگین
گستره جهانی اردیسم Orodism

تعداد پستها : 562
امتیاز : 185516
اعتبار : 60
تاريخ التسجيل : 2011-08-28

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ Empty رد: تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ

پست من طرف baran الأحد نوفمبر 20, 2011 3:26 pm

دوستان و دشمنان حکیم ارد بزرگ


تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ 1737
حکیم ارد بزرگ از زبان دیگران :




احمد شاه مسعود می گوید :
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ 1742
من و ارد [حکیم ارد بزرگ ایرانی] زاده یک سرزمین بزرگ هستیم .



بی نظیر بوتو می گوید :
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ 1744
ما با کشورهای منطقه و بخصوص ایران ، اساطیر ، فرهنگ و تاریخی مشترک داریم من هم همانند بزرگانی نظیر "اقبال لاهوری" و "ارد بزرگ" تمایل دارم کشورهای ما بر اساس فرهنگ و ریشه های مشترک هر روز بیشتر از پیش به هم نزدیک شوند .



دکتر شبرنگ عطایی (پژوهشگر و محقق افغانستان) می گوید :
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ 1745
ارد بزرگ اسطوره عصر درعرصه وحدت دوباره فرهنگ والای پارسی درمنطقه است . پارسی زبانان امروز بیشتر از هر وقت بوجود شخصیت هایی چون ارد در ایران و شکوه شهید گشته احمد شاه مسعود در افغانستان که دوست و همفکر ارد بزرگ بود ضرورت دارند .دولت ها و مردم فرهنگ دوست ارین باید نظریه های این دو شخصیت تاربخ عصر حاضر را در عمل پیاده کنند.



فرزانه شیدا (ادیب و سراینده ایرانی مقیم کشور نروژ و نویسنده کتاب یازده جلدی بُعد سوم آرمان نامه حکیم ارد بزرگ ) می گوید :
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ 1747
چیزی که انسان نیازمند آن در طول راه سفر عمر خویش است و در درون « خویش» خود همواره در این باور زندگی میکند که امید و آرزو را می توان رنگی از حقیقت داد و بر اساس خواسته های زندگی خود گام برمی دارد و در راه سرنوشت انسان می بایست فانوس وچراغی از سخنان *ارد بزرگ ,این عالم بزرگ اندیشه را در سیاهی های دنیای ناشناخته ای که به شناخت آن نیازمندیم به همراه داشته باشد وحتی کلمه به کلمه ی آنرا به خاطر و دل بسپارد و هر کجا در جائی و منطقه ای از زندگی دچار سستی و نا امیدی شد به مرور دوباره ی افکار و ایده های حکیم ارد بزرگ بنشیند چرا که تمامی این جملات طلائی و این پندهای زّرین به «معرفت انسانی »در میدان خرد یک به یک , جنبه علمی و کاربردی ثابت شده ای را در علوم پایه زندگی داراست و بر این اساس می توان «*حکیم ارد بزرگ را اسطوره راه و اندیشه » نامید.



شکوهه عمرانی (فعال اجتماعی کشور سوییس ، شاعر و مترجم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به زبان فرانسوی) می گوید :
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ 1741
اندیشه ها و افکار ارد بزرگ بسیار متعالی است و امیدوارم روزی خواسته های وی در مورد همگرایی ، اتحاد و حقوق تاریخی به مرحله ی اجرا در آید و آنروز روز سربلندی و غرور هر فرد ایرانی و وطن دوست خواهد بود و بازگشت ایران به عظمت و شکوه دیرین و بازیابی جایگاه واقعی خویش در دنیا . بسیار خوشوقتم که موفق به ترجمه ی بخشی از سخنان ارد بزرگ گردیدم .



الیان ایژن هیر (رئیس انجمن هنری ارت کلوب و رئیس انجمن دفاع از منافع منطقه ی شامپل در ژنو) می گوید :

تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ 1743
در بین سخنان ارد بزرگ ، هنگامیکه از صلح و هارمونی برای همگان صحبت می کند بیشتر بر دلم نشسته است .



نیما اسماعیل پور (شاعر ، پژوهشگر و مولف کتاب رهایی بی نقص) می نویسد :
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ 1739
بزرگمردی که کلامش از خردی ناب و خالص سرچشمه می گیرد و ھمیشه سعی دارد از زھدان ھستی رازی تازه و با طراوت به دنیا آورد تا به ادراک آدمی تفکری درست و پویا ھدیه کند که این خاصیت بزرگان تاریخ است نکتهء بسیار مھم در سخنان این بزرگوار این است که کمترین و یا شاید ھیچ تناقضی در گفتار وی مشاھده نمی کنیم بی شک پشت پردهء این افکار پرسشگری ھای بسیاری نھفته است که به گفته خود او پرسشگری حس کودکانه ای است که تا پایان زندگی باید ھمراھش داشت .
آدمی تنھا زمانی دربند رویدادھای روزمره نخواھد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنھا در حال پرواز باشد . "ارد بزرگ" ...
اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . "ارد بزرگ"



مسعود اسپنتمان (پژوهشگر و نویسنده کتاب میهن نامه ی ارد بزرگ) می نویسد :
تارنگار آبادان - زندگی نامه کوروش بزرگ 1738
درباره ی اُرُد بزرگ، گفته ھا بسیارند و ناگفته ھا، بسیارتر
اُرُد بزرگ از آن دسته اندیشمندان است که ریشه ھای بالندگی میھنی خویش را به درستی میشناسد. سپس دل شما را نشانه گرفته و درست به ھمانجا میزند. اُرُد شما را با آنچه از آن برآمده اید آشنا میسازد، روانتان را با خاک میھن می آمیزد و در برآیندی با آسمان آن، عشق به ایران را در ھستی تان روان میسازد.
اُرُد یگانه است؛ این گفته را باور دارم، به سادگی، چون اُرُد، دومی ندارد. او راھی را برگزیده که آمیخته با اسطوره ھا از زمان و زمین فراتر میرود؛ و در این بی زمانی و بی زمینی، تردستی ھایی میکند که شعبده نیست.
اُرُد دلاورانه، ریش سفیدان را به جایگاه برین برمیکشاند و بر دیوانسالاران واپسگرا نفرین میفرستد. او بیش از ھمه ی ما میداند که باختری بودن و خاوری بودن با بھتر بودن یکی نیست، که این را به تجربه و با کار دریافته است ... اُرُد بزرگ ھنوز ھست، با ما می ماند و خواھد ماند، شاید تا ھمیشه؛ پس چه لزومی دارد که زیر تیغ تشریح، اندیشه ای چنان تنومند چون اندیشه ھای اُرُد را واکاویم و از پی و رگ آن نمونه برداریم. شاید بھتر باشد تا با او روان شویم و از چشمه ی زلال اندیشه اش، نھال خویشتن خویش را آبیاری کنیم ..






حکیم ارد بزرگ از زبان دشمنان او :




ابراهیمی [دوشونجه] (از نویسندگان تجزیه طلب و فعالین پان ترک ایران مورد حمایت صهیونیزم جهانی) می گوید :

آگاه باشید که شوونیستهای فارس خدای جدیدی برای خود پیدا کرده اند. آنها که در پی تطهیر فردوسی با پاک کردن ۳۰۰۰۰ بیت از شاهنامه هستند می خواهند نظر جدیدی را به جای نظریات فردوسی بنشانند!
خداوندگار جدید این بیماران روانی این بار یک تورک است. کسی که [حکیم ارد بزرگ] اصالتا شیروانی است و در مشهد به دنیا آمده است.



علی احمد قندهاری (از رهبران تندروی پشتون ولایت قندهار افغانستان) می گوید :

احمدشاه [احمد شاه مسعود] يک جنايتکار و خائن بود و جماعت در پرده نشين "ارد بزرگ"[حکیم ایرانی] هم فکر مي کنند قوم افغان بر مي گردد به دونيم صدسال پيش و استاني از ايران مي گردند ... نقشه شوم عوض کردن نام افغانستان به خراسان از زمان مسعود جنگ سالار بيشتر رواج پيدا نموده ، نبايد مانند صنف اولي ها با اين فرزندان ناخلف افغانستان برخورد کنيم مقاله و تحرير هاي بسياري نوشته شده اما فکر مي کنم ريشه اين حرفها از فريبخوردگان افکار آدمهايي مانند ارد بزرگ باشند بايد سارنوالي و ستره محکمهً افغانستان جلو چنين حرکات ماجرا جويانه را بگيرند. محترمان باور كنيد اين آدم هاي مرفوع القلم که حرجي بر آنها هم نيست ، مي خواهند قوم ما را نابود کنند اين قلم ها به بيراهه ميروند افغانستان را مي خواهند با همه عقده شان از هم بپاشند.



دکتر جلال الدین بايانی (از دیپلمات های برجسته دولت های ببرک کارمل و نجیب الله در افغانستان مقیم سوئد ، پان تورک ازبک) می گوید :

ارد ، احمد شاه مسعود را ترغیب نموده بود تا افغانستان را دوباره به ایران ملحق نماید ... احمدشاه مسعود ... گفته بود : « من و ارد زاده یک سرزمین بزرگ هستیم .»
« بی شک ارد بزرگ، برجسته ترین کارشناس و طراح تجزيه افغانستان در حال حاضر در دستگاه ... ایران است که هم رديف و هم طبق با جنرال حميد گل پاکستانی بوده - تا کنون در دهها کتاب، وجيبه، دستور به اشکال گوناگون به طرح نظریات و افکار او مبنی بر الحاق خراسان افغانستان با خراسان اشغال شده ايران ، تجزيه قسمت های از افغانستان و الحاق آن با ايران و به افغانستان گسيل و ارسال گرديده است- از دوستانش می توان به احمد شاه مسعود، لطيف پدرام، بصیر کامجو، درويش دريا دلی ، رحمت الله بيژند پور، بشير بغلانی، نجم الدين کاويانی، فريد مزدک، امان الله استوار، فضل احمد طغيان، پيکارگر، اسد الله کشتمند، رسول رهين، احمد ولی مسعود، تورن اسماعيل، مخدوم رهين، مسعود خليلی، عنايت الله شهرانی، خواجه بشیر احمد صديقی، محبوب الله کوشانی، واحد فيضی، ناديه فضل، همزه واعظی، دستگير پنجشيری و جان محمد پنجشيری نام برد اشاره کرد. »



وليد طرزی (از ازبک های پان ترک افغانستان ، از اعضای تندروی حزب کمونیستی وطن افغانستان ) می گوید :

ـ تا حال در مورد اندیشه های شيطانی و افکار افراطی ناسيوناليسـتی (پان ايرانيزم) ارد بزرگ مطالعات ، تبصره و کاوش فراوانی صورت گرفته است ، او( ارد ) از بزرگترین متفکرين حال حاضر رژيم ... ایران و انديشه متعفن ( پان ايرانيزم ) بوده . صدها جمله از او برضد ساير تمدن های استوار ، اصلی ، کهن ، واقعی ،تاريخی کشور های کهن باســتانی در منطقه بخصوص افغانستان ، عراق ، ترکيه و آذربايجان در مطبوعات ... ايران به نشــــر رسيده اسـت ... در ضمير اين حکيم تقلبی و ساختگی ... ايران بنام ( ارد ) و آن هم ( بزرگ ) ديده نه ميشود، اين سرلشکر ويا جنرال ... ايران بر اساس خواسته های زندگی شخصی خود گام بر می دارد و در راه سرنوشت هر انسان اگاه يک مانع و يک سد است ، او بر ضد هرگونه فانوس و چراغی که رهنمايی انسانی باشد قرار دارد ( ارد )اندیشه را در سیاهی های دنیای خود ميبيند ( ارد ) دايمآ در زندگی دچار سستی و عطالت شد آنرا با افراطگرايی درمان نموده است، اگر با افکار پوسيده ، فاشيستی و ایده های تاريک( ارد) بنشیند به يقين از«معرفت انسانی » یک به یک نفرت ميکنيد , جنبه علمی و کاربردی ثابت شده ای را در زندگی او وجود ندارد .



اوجالان ساوالان (از تجزیه طلبان مورد حمایت دولت آذربایجان که زیر نفوذ مستشاران صهیونیستی اداره می شود) می گوید :

هیچ می دانید مدتهاست که فردوسی و «ارد بزرگ» محبوب دلهای ... حکومت فارس-شیعه شده است؟آیا می دانید که اینها مدتهاست«نص صریح شاهنامه فردوسی» را به مثابه کتاب مقدس ما «لاریب فیه» می دانند و از دویست سال پیش همراه با استادان اعظمشان همچون «سرجان ملکم پلید فراماسون انگلیسی »در محافل سری فراماسونی شان «شاهنامه خوانی» و «تفسیر شاهنامه» برای درست کردن تاریخ و شاخ و برگ دادن به هویت جعلی و استعماری فارسی-ایرانی برگزار کرده و می کنند؟



مهرزاد (از مخالفین نظریات حکیم ارد بزرگ و مدافع نظریه دهکده کوچک جهانی مارشال مک لوهان کانادایی که از افسران پیمان ناتو بود) می گوید :

حکومت ... هم که دیگر از دست حکومتهای عربی خسته شده است .... سعی دارد برای خودش متحدانی دیگر گردهم آورد که البته دراین مورد با آقای ارد بزرگ هم عقیده است.
آقای احمدشاه مسعود از دوستان نزدیک جمهوری اسلامی وآقای اردبزرگ است . سیاست غربزدایی و بدبینی نسبت به غرب ، وجه اشتراک دیگر آقای ارد بزرگ با جمهوری اسلامی است .


baran
baran

تعداد پستها : 977
امتیاز : 183733
اعتبار : 78
تاريخ التسجيل : 2011-09-28
العمر : 30
آدرس پستي : Geneva

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد