دوستداران فلسفه اُرُدیسم Lovers of Orodism philosophy
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
التبادل الاعلاني

http://i.yapx.ru/KWnnJ.jpg

Subscribe to by Email
المواضيع الأخيرة
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور الجزایر The philosophy of Orodism in Algeria
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:59 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کانادا The philosophy of Orodism in Canada
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:58 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور پرو The philosophy of Orodism in Peru
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:57 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور نیکاراگوئه The philosophy of Orodism in Nicaragua
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:56 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آرژانتین The philosophy of Orodism in Argentina
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:55 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوسنی و هرزگوین The philosophy of Orodism in Bosnia and Herzegovina
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:39 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور قرقیزستان The philosophy of Orodism in Kyrgyzstan
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:35 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ارمنستان The philosophy of Orodism in Armenia
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:33 am من طرف ریحانه

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گویان The philosophy of Orodism in Guyana
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Emptyالسبت يوليو 24, 2021 2:32 am من طرف ریحانه

تدفق ال RSS


Yahoo! 
MSN 
AOL 
Netvibes 


جستجو
 
 

نتائج البحث
 


Rechercher بحث متقدم

أفضل 10 أعضاء في هذا المنتدى
ریحانه - 1134
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_rcapتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Voting_barتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_lcap 
baran - 977
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_rcapتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Voting_barتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_lcap 
نگین - 562
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_rcapتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Voting_barتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_lcap 
لیلا - 421
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_rcapتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Voting_barتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_lcap 
Parmida - 303
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_rcapتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Voting_barتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_lcap 
نوشین آریا - 197
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_rcapتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Voting_barتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_lcap 
aryan - 160
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_rcapتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Voting_barتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_lcap 
روزبه شریفی - 106
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_rcapتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Voting_barتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_lcap 
kami - 52
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_rcapتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Voting_barتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_lcap 
سهیلا بخشی - 16
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_rcapتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Voting_barتارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Vote_lcap 


تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی

2 مشترك

اذهب الى الأسفل

تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Empty تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی

پست من طرف نگین الإثنين سبتمبر 05, 2011 1:51 pm



بخش نخست :
پیکره های بسیار با روانی یگانه


اهل اندیشه در طی تاریخ بشکل های گسسته می آیند و می روند اما با نگاهی دقیق تر می توان خط و مسیری مشترک در میان آنها یافت .
اهل اندیشه همانند پادشاهان باستانی قدرت را از پدر کسب نمی کنند بلکه در درون آنها قدرتی است که می توانند به آهستگی قد بکشند و رشد کنند و با میوه خویش بشر را نای دوباره بخشند .
درونشان دارای فرآیندی شگرف است آنها نگاهی عقاب گونه دارند نگاهشان فرسنگها دورتر از یک نسل را می بیند و برای تکامل دودمان خویش برنامه ریزی می کند بطور مثال وقتی نیای ایرانیان " فردوسی " با شاهنامه وظیفه تاریخی خویش را به انجام می رساند مسلما در درون خود پی به رازی بزرگ برده است او مرامنامه یک ملت و هویت جامعه پس از خویش را نگاشته است شاهنامه دارای روان و توانی جادویی است ، چرا جادویی ؟ چون برای ما شناخت تمام شاکله آن غیر قابل درک است این کتاب روان انسانهای مرده ای را که خراج به خلیفه بغداد می پرداختند را زنده می کند 30 سال پس از مرگ او ملک شاه سلجوقی دستور می دهد تاریخ خورشیدی (شمسی) را بر اساس تاریخ بهی که پیشتر در شاهنامه نیز آمده بنگارند روز اول نوروز جمشیدی را ابتدای هر سال قرار می دهد ...

همه اینها بازتاب حضور شاهنامه است سالها می گذرد و زمانی که همه فکر می کنند ایران مرده است مردی از درون خرابه های کاخی فرو ریخته بیرون می آید
بله نادر شاه افشار او خود می گوید : کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد کین خواهی بیرون می آیند کین از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم .
و باز می گوید : " وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند ، پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند ، و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند ."
و در نهایت ما را به سر منزل آغازین هدایت می کند با این سخن که : " شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است ."
بله یکی از بازتابهای کتاب مردی که در تنگ دستی و مصیبت کاری بزرگ را به انجام رسانید ، پادشاهی می شود که ایران را پس از بیست سال حکومت بیگانه نجات می بخشد او کشور تکه تکه شده را باز می ستاند و دوباره روح ایرانیان را زنده می کند .او می گوید : " باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم ، نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق وجودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ ." و آرمانش را ایگونه ترسیم می کند : "کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است ."

این کرامت و منش زاییده سخنان حکیمی است که 700 سال پیش از او می زیسته فردوسی به فرمانروایان می گوید : "فرمانرویانی که گوش به فرمان مردم دارند در زندگی جز رامش و آوای نوش نخواهند شنید ."

فردوسی هیچگاه از حقوق مردم بخاطر خوش آمد پادشاهان نگذشت .

پیشتر در جایی گفته بودم که سخن فردوسی هزار سال است که در قله ادبیات بشری (به اعتراف بزرگان جهان ) قرار دارد و این جایگاه همیشه تاریخ از آن او خواهد ماند ...

با دقت در اندیشه نهفته در شاهنامه بخصوص مرام کیانیان در می یابیم که پادشاهان و پهلوانان حداقل تا میانه شاهنامه و قبل از سلطنت گشتاسب ( که نقدهای بسیاری بر او وارد است و شاید او را بتوان اولین فرمانروای بدون فر ایران دانست که پس از او دیگر هیچ گاه در شاهنامه شما رنگی از بزرگی و استواری پیشین ایرانیان نمی بینید .شاید زمانی سلطنت او که می تواند بسیار آگاه کننده هم باشد را مورد ارزیابی و نقد قرار دادم ) همواره با یک تن روبرویم رفتار فرزندان نکته به نکته همانند نیاکانشان است گوی روحی قدرتمند همواره از جسمی به جسم دیگر می پرد .

پادشاهان هخامنشی ، اشکانی و ساسانی همانند هم هستند فرمانروایی همچون نادرشاه نیز از گردونه آنها خارج نیست ...

بقول فردریش نیچه : "سرنوشت من این است که پس از مرگ دوباره به دنیا بیایم ."

ارد (اورود) بزرگ نیز چنین عقیده ای دارد او می گوید :" آن که از آینده سخن می گوید و آن را می سازد بارها و بارها می زید و تا یاد و سخنش در میان ماست او زاده می شود و باز هم ."

در همین ارتباط جبران خلیل جبران می گوید : "آه این زندگی است که زندگی را می طلبد ، به توان و امید ، به اشتیاق و شور ، اما به قالب اندامهایی در آمده است که دلواپس مرگند و نگران گور . در اینجا هیچ گوری نباشد ، هیچ گوری ."

ارد بزرگ این نگاه را فرا تر می برد او می گوید : " روان مردگان و زندگان در یک گردونه در حال چرخش اند ."

یک نکته مهم در تمام این رهنمودها جاریست و آن حرکت مداوم روح آدمیان است.آنها معتقدند انرژی های اطراف ما در واقع قدرتی است از بنیادی بزرگتر.
فردریش نیچه می گوید :"جهان هیولای انرژیست که آغاز و پایان ندارد وتنها خود را دگرگون می سازد."
جبران خلیل جبران شاعرانه تر همین موضوع را بیان می کند : "در هر کاری که انجام می دهی ، روح خود را در آن سهیم گردان و اطمینان داشته باش که تمام ارواح پاکی که از این خاکدان رو به اقلیم بالا رخت بر بسته اند ، از عالم بالا فرود آمده و اطراف تو حلقه زده اند و به دقت در اعمال تو می نگرند ." البته او دخالت ارواح را به وضوح بیان ننموده اما وقتی در انتهای کتاب پیامبر خود می گوید "کوته زمانی دیگر و لختی فراغت به گذرگاه باد ، و آنگاه زنی ، دیگر بار ، مرا آبستن شود ." جبران در واقع می گوید آدمیان تکرار می شوند بدون آنکه بدانند و این نکته مورد تایید نیچه و ارد بزرگ نیز هست

اُرد بزرگ نمایه بسیار زیبایی از این دیدگاه دارد :" اگر بپذیریم همه ما آنگونه که می بینیم و در می یابیم ، می گویم و روشنگری می کنیم باید بن زندگی را دایره ای بزرگ بدانیم که همه چیز را نیز دایره ترسیم کرده است برسان : چرخش روزها ، شکل کلی و نوع حرکت اختران و سیارها ، چرخش آب بر روی زمین ، زایش و مرگ ، نیکی و بدی ، گردش خون در بدن ، جنبش اتم و ...
"

شاید برای درک بهتر این سخنان بد نباشد جملات فردریش نیچه را نیز بخوانیم که : " زمان لا یتناهی است و هر چه وجود دارد، در یک گردش ادواری تکرار می شود و این عمل تا انتهای نا معلومی ادامه خواهد داشت. "

سخن جبران خلیل جبران آخرین در را هم می گشاید : " اگر به دیدار روح مرگ مشتاقید ، هم به جسم زندگی روی نمایید و دروازه های دل بدو برگشایید .که زندگانی و مرگ ، یگانه اند ، همچنانکه رودخانه و دریا ."

آری ، هر سه این بزرگان به یک اصل معتقدند و آن گردش ادواری روان بشری است آنها انسان را رو به تکامل در درون مداری مشخص می بینند این دایره هر روز مداری بزرگتر را در بر می گیرد و حجم عقلانی آدمی را فربه تر می نماید.


شاید با خواندن جملات بالا برای شما هم دیدگاه های نزدیک نیچه ، ارد و جبران تعجب آور باشد آنها سه یار دبستانی نبوده اند هر یک کمال و رشد خویش را در زمانی سپری کرده اند که خبری از دو همفکر دیگرشان نبوده است . یکی در آلمان ، یکی در ایران و دیگری آوره ای بین لبنان و آمریکا ! .

پیشتر ساعتها به این موضوع فکر کرده بودم سخنان آنها را بالا و پایین کرده بودم یک " نا " بر می خواست چنین گفت زرتشت (نیچه)، پیامبر (جبران ) و برآیند (ارد) که حامل بیشترین افکار این سه بزرگ است در یک گردونه قابل پژوهش است .


بخش دوم :
زیبای های زندگی


نگاه آنها به زندگی و روان آدمی ملموس و قابل فهم است همانند این جمله ارد بزرگ که :" آهنگ دلپذیر ، ریتم و آوای زندگی است. "
و فردریش نیچه نگاه خود را کمی رسمی تر بیان می کند : " زندگی بدون موسیقی اشتباه است."
و جبران خلیل جبران با سخنی آهنگین ما را به ژرفای یک پندار شیرین می کشاند :" آن هنگام که تاب زیستن در خلوت دل از کف دهید ، زندگانی در لبهایتان جاری شود . و صدا ، موسیقی دلنوازی ست که بدان ، اوقات گذرانید و دل ، خوش دارید ."
او برای صدا ارزشی ویژه قائل است و آن را موسیقی زندگانی می نامد این موسیقی می تواند بشر را از خلوت تنهایی خویش که گاهی بسیار سنگین هم می نماید نجات بخشد
صدا در سخن ارد بزرگ نیز جایگاهی ویژه دارد : " نوا زنده است یا مرده؟ رنگ ها بخشی از پیکره زنده اند یا مرده ؟ ! آذین بند ، پرده و پیرهن... آنها چگونه؟ !!!
اگر کسی در این پرسش ها بنگرد خواهد دید همه آنها دارای روان و نیرو هستند . یک نوای زیبا می تواند شما را از خود بی خود کند ، رنگی ویژه می تواند شما را آرامش و یا به خشم آورد و پدیده های بی جانی ، همچون نامه ، پرده و پیرهن ... به هزار زبان با شما گفتگو می کنند ، همه آنها در حال ستایش دمادم زندگی اند ..."

چه کلمات بسیار زیبایی " ستایش دمادم زندگی اند " ...

نیچه هم برای زندگی ارزش قائل است او می گوید : " زندگی، زمین و هستی، درد و رنج و بلا نیست " . و در جای دیگر می گوید : "جرم این است که ندانیم زندگی خیلی ساده تر از اینهاست که ما فکر می کنیم . "

جبران خلیل جبران هم از زیبای زندگی سخن می گوید : "باید رنج ها پوست شما را بشکافند پیش از آنکه معنای حیات را دریابید ، چرا که اگر می توانستید شگفتی های روزانه زندگی خود را سراسیمه و در عین حال به درستی و با تامل بشناسید ، چنین نمی پنداشتید که شگفتی های رنجها کمتر از عجایب شادیهایتان است . "

و باز می گوید :"چقدر فرومایه ام من ، هنگامی که زندگی به من طلا می دهد ، و من به تو نقره می دهم ، و با این وجود خود را سخاوتمند می انگارم ." آری زندگی محل درد و رنج و بلا نیست زندگی زیباست به این تفسیر زیبا از جبران توجه کنید : " هنگامی که سیبی را با دندانهای خود له می کنی در قلب خویش به آن بگو :دانه ها و ذرات تو در کالبد من به زندگی ادامه خواهند داد. شکوفه هایی که باید از دانه هایی تو سر زند ، فردا در قلب من شکوفا می شود .عطر دل انگیز تو ، توام با نفسهای گرم من به عالم بالا صعود خواهد کرد ، و من و تو در تمام فصلها شاد و خرم خواهیم بود. "

ارد بزرگ در مقابل صوفی منشانی که زندگی را عرصه هیچ می پندارند دفاع می کند و می گوید :" پذیرفتن این سخن برایم دشوار است که: پیکر بزرگترین زندان روان بشر است . باید گفت پیکر بهترین دوست و همدم زندگی این جهانی روان است و همیشه بدون کوچکترین ایستادگی بدنبال خواسته های روان می دود . این که انگاشته شود با رفتن روان از جسم ، می توان زودتر به دیدار دلدار شتافت ، اشتباه است چون هم او چنین سرنوشتی را برای ما آفریده است کسی که دلدار می خواهد باید به خواست او تن دهد . "
و به نا امیدان امید می بخشد :" تاریکی در زندگی ماندگار و ابدی نیست ، برسان روشنایی ." و اندرز می دهد که پیرایه را از تن باید شست بدین گونه :" ساده باش ، آهوی دشت زندگی ، خیلی زود با نیرنگ می میرد . "

نگاه او به زندگی همچون نگاه یک کودک به اطرافش پاک و روحانی است هوای تازه را به همراه دارد هوای که در این جمله جبران خلیل جبران نیز دیده می شود : " زندگی روزانه شما پرستشگاه شما و دین شماست . آنگاه که به درون آن پای می نهید، همه هستی خویش را همراه داشته باشید . "

جبران ، ارد و نیچه به یک اصل مهم معتقدند و آن زیبای و ارزش زندگی است هر سه آنها " خود ساخته " و سختی دیده اند اما این مهم هیچگاه نتوانست آنها را بدامان تفکراتی بیفکند که سعی در تیره و تار جلوه دادن زندگی این جهانی آدمی را دارند آنها پدیده زندگی را هدیه می دانند نه برزخگاه انسان ...
آری این دیدگاه با سرشت پاک همه ما سازگار است گاهی تنهایی یک سلول هم می تواند زیبایی های خاص خود را داشته باشد . مهم ! نگاه ما به مهر آسمانی و کیهانی است مهم آن است که ما خود را کجا می بینیم.
هر جا که باشد باز هم شیرین و دارای ارزش است ...
آنها معتقدند تاریکی و زشتی در این دنیا نیست آنچه هست بازی مهره های کیهان در اطراف ماست ، این بازی در عین حالی که همانند نیز نیست اما در کل طبق یک ساختار همگیر انجام می پذیرد و آنهایی که زندگی را به کل رد می کنند در گمراهی اند به گفته جبران :" چه حقیر است و کوچک ، زندگی آنکه دستانش را میان دیده و دنیا قرار داده و هیچ نمی بیند جز خطوط باریک دستانش. در خانه نادانی ، آینه ای نیست که روح خود را در آن به تماشا بنشیند ."

بخش سوم
ابرانسان ، مرد کهن ، پیشوا


نگاه این سه در یک امر بنیادین دیگر نیز همانند است و آن
به گفته نیچه " ابرانسان "
وبه رای ارد " مرد کهن "
وبه داستان جبران " پیشوا " است

جبران خلیل جبران با آن ندای شاعرانه و دلنشین خود می گوید : پیشوایان ، دانه های نبات و گیاهان ناشناخته و شگفت انگیزی هستند که به هنگام باروری و کمال قلبشان به باد هدیه می شود تا بر روی زمین پراکنده شوند ." او پیشوا را هدیه ای آسمانی می داند .

فردریش نیچه نیز با زبان حماسی خود ابر انسان را این گونه توصیف می کند :" هان ؛ من ام یک بشارتگر آذرخش و چکه ای گران از ابر ! و اما این آذرخش را نام ابر انسان است."
نیچه عنوان هدیه آسمانی جبران را با واژه بشارتگر آذرخش کامل تر می کند .

و نگاه ارد بزرگ نیز آکنده از خرد و اندیشه است : " در پندار و گفتار مرد کهن ، تار و پود بنیاد زندگی هویداست ."
ارد جهان را توده ای از رشته های در هم تنیده و گاها بی سرانجام می بیند اما مرد کهن که هماورد زشتی و پلیدی است به رشته های نجات بخش آدمیان دست است . با نگاهی درست ماهیت مرد کهن را غیر قابل شکست می داند و می گوید: " دشمنی و پادورزی ، به مرد کهن انگیزه زندگی می بخشد ."

و همین دیدگاه در گفتار فردریش نیچه نیز دیده می شود آنگاه که می گوید :" در همه جا هر چه مورد انتقاد ابر انسان است همواره نوعی خواست ویرانگر و منفی وجود دارد."

ارد هم بدان اشاره دارد :" دودمان بی نیا و مرد کهن ، به هزار آیین اهریمنی اداره می شود . "

اما نگاه ویرانگر نمی تواند ابر انسان را از هدف باز نمی دارد . نیچه عرصه ابر انسان را اینچنین می بیند: " عرصه عمل برای ابر انسان بی کرانه است ."

براستی او ساحل و کرانه ای بر ابردریایی (اقیانوس) ابر انسان نمی بیند و این فر هیچ گاه ویرانگر نیست .
و درسی دیگر از ارد بزرگ : " فر دانش امروز بسیار خوشبختی در پی داشته ، اما قدرت جاری سازی آرامش به روان ما را ندارد . امنیت را مرد کهن به ما می بخشند . "
و این نگاه جاودانه را با جمله ای هشدار گونه کامل می کند :" دودمانی که مرد کهن خویش را خوار می کند ، به تن بی جان آدمی ماند که در پایان خوراک جانوران پلید خواهد شد ."

و نیچه در جملاتی زیبا امید برتر زن را این گونه بر می شمارد که : زن بازیچه ای باد پاک و ظریف، همچون گوهری، رخشان از فضیلت های جهانی که هنوز در کار نیست. در عشق تان فروز ستاره فروزان باد! وامیدتان این باد: بادا که ابر انسان را بزایم!

ارد بزرگ از شب مرد کهن می گوید :" شب زندگی برای مرد کهن ، همچون روز روشن است . "

و جبران خلیل جبران هم از شب پیشوا سخن ها دارد :" زمانی که خورشید از پیشوایان در غروب جدا می شود ، هنگامی که از مشرق دوباره زبانه کشد هرگز آنها را در آن مکان نخواهد دید ، زیرا آنها در حرکت و سیری که به ایشان ارزانی شده است همچنان بیدار و در حرکتند ، حتی اگر زمین به خواب رفته باشد . "

همگرایی در آرای این بزرگان برایتان شگفت آور نبود ؟
بگذریم...

از سخن این بزرگان می توان چنین نتیجه گرفت که پیدایش مرد برتر بسیار نادر اما تاثیر گذار است .
آدمیان نیازمند برانگیختگان هستند .

آنها امنیت و دشتهای حاصل خیز زندگی را در اختیار بشر گرفتار قرار می دهند .
این سه تن زاده شدن خردبرتر را در آدمی امری همگیر و جمعی نمی دانند توده نمی تواند ابر انسان را تربیت کند بلکه تنها می تواند امیدوار به پیدایش آن آذرخش باشد . مرد کهن با نگاهی به پهنای تاریخ و سخنی بشارت گونه دردها را درمان می کند و راه را برای آیندگان هموار می سازد.


برای شما نمونه روشنی از ابر انسان در اندیشه دارم به نوشته زیر بنگرید تا به ژرفای وجود پیشوا پی ببرید : حسنین هیکل _ پژوهشگر و روزنامه نگار مصری _ در برابر پرسشی که چرا کشور مصر پس از دو سده چیرگی تازیان زبان و فرهنگ خود را به دست فراموشی سپرد بی ( ولی ) ایران این گونه نشد پادسخن زیبا و بجایی می دهد که شوربختانه مصریان بزرگی چونان فردوسی نداشتند .


بخش چهارم
اندیشه و افکار

آنچه به آدمی توان و نیرو جاودانی می بخشد و نام آدمی را بلند می سازد همانا اندیشه و دانش برتر اوست .
از این رو در اندیشه این سرفرازان فرو رفتم و سخنانی را یافتم که همکنون پیش کش شما نیز می نمایم.

نیچه خواست خویش را از اندیشه برتر اینگونه بیان می دارد : " آن اندیشه هایی را دوست دارم که با خون نوشته شده باشند."

و جبران خلیل جبران توانمندی خویش در دفاع از کیان اندیشه را بدین گونه می نمایاند : " شاید بتوانید دست و پای مرا به غل و زنجیر کشید و یا مرا به زندانی تاریک بیافکنید ولی اندیشه مرا که آزاد است نمی توانید به بند در آورید. "

و اُرد بزرگ پاسخی در خور برای دشمنان اندیشه دارد : " چه دودمانی از بد اندیشان برجاست ؟ هیچ . "
او برای کشندگان اندیشه و هواخواهان آن نیز پیامی دارد :" چو گرمای تن مردان کهن به آسمان پر کشید به گرمای خود ، تن هواخواهان اندیشه خویش را گرما دهند . "

بهترین یاور اندیشمندان در نگاه ارد بزرگ تنهایی است :" هیچ دوستی بهتر از تنهایی ، برای اهل اندیشه نیست ."

و نیچه هم با او همراه است : "آموزش را در خانواده و دانش را در جامعه می آموزند و بینش را در تفکرات تنهایی."

جبران خلیل جبران از توان یاد گیری و آموزش خرد می گوید :" به فرزند عشق خود توانید داد ، اما اندیشه تان را هرگز ، که وی را اندیشه ای دیگر به سر است ، اندیشه ای از آن خویشتن .
او با فرا نگری خردمندانه درد نا آگاهی را اینگونه می داند : هیچ کس نمی تواند چیزی را به شما بیاموزد جز آنچه که در افق دید و خرد شما وجود داشته و شما از آن ناآگاه بوده اید .

نیچه بیماری اندیشه را هشدار می دهد :" ذهن و اندیشه مسئول به خطا افتادن آدمیان است."

و اُرد بزرگ مانند همیشه تلاش می کند راه درمان را بنمایاند : " رهسپردن (سفر) ، نای روان است برای اندیشه و آرمان بزرگ فردا ." او سفر و تجربه را پاد درد این بیماری می داند .

و جبران خلیل جبران برای جلوگیری از انتشار اندیشه ناتوان می گوید : " اگر در اندیشه دوست نکته ای منفی یافتی ، بی هراس و با روشنی گوشزد کن ."

و ارد ویژگی برتر پندار آدمی را در ماندگاری و توان رویارویی آن می داند : " اندیشه برتر در روزهای توفانی و آشوب و در همان حال خموشی و آرامش ، توانایی برتر خویش را از دست نمی دهد."

درد این سه تنها آگاهی بخشی نیست بلکه پیراستن اندیشمندان از کژی و ناراستی نیز هست و آنگاه در فرودی دیگر به نهانگاه خرد چنین می آموزیم که به رای ارد بزرگ :" چهار چوب نگاه ما زمینی است ، اما برآیند اندیشه ما می تواند آسمانی باشد . "

و جبران خلیل جبران همانند همیشه سخنی همانند او دارد :" افکار جایگاهی فراتر از دنیای ظاهری دارند ."

و نیچه نیز برای آسمانی بودن اندیشه و اندیشمند، سخنی دلنشین دارد : "یک دانشمند حتی برای عشق زمینی هم وقت ندارد! او نه رهبر است نه فرمانبردار. او کمال بخش نیست. سرآغاز هم نیست. او فردی بی خویشتن است.

آری اندیشه خارج از دید زمینیان و در خود فرو رفتگان است برای شناخت آن باید آسمانی شد و به گفته جبران : " باید به رویاها پناه برد چرا که دروازه های ابدیت اند ."
و ارد بزرگ فراز را اینگونه می بیند : " همواره آدمیان پهنه و چنبره بدی و پلیدی را با دانش و اندیشه برتر خویش بسته و بسته تر می سازند ."

و این نگاه سازنده در سخن جبران خلیل جبران نیز هویداست : "انسان فـرزانه با آتشدان (مشعل) دانش و حکمت، پیش رفته و راه توده را روشن می سازد ."

نیچه ، ارد و جبران هر سه اندیشه را در خور تنهایان (آسمانیان) می دانند آنانی که در تنهایی خود از پیکره آدمی خارج شده و به فرا پنداران آسمانی پیوستند نگاه ، سخن و کردار اندیشمندان درمانگر توده است و چراغی برای تاریکی های پیش رو.
آنها هشدار می دهند مباد گاهی که پنداری بیمار افسونگرانه به جان توده افتاده و تیرگی را موجب شود .
آنگونه که در سده گذشته کمونیسم نیمی از جهان را در خود بلعید و دودمان جهانی را به تباهی کشید .
همانگونه که پیشتر مانویان با همین پندار (همه چیز برای همه ، زن و کاشانه نیز!) شمشیر بر گردن ایرانیان نهادند .
باید هوشیار بود این خود یک آموزه بزرگ برای دودمان امروزین ماست .


بخش پنجم
آرمان همانند


گفتار پایانی خود را به آرمان این سه برانگیخته اختصاص داده ام

برای شناخت بهتر آرمانی که این اندیشمندان بر دوش داشته اند لازم است به نوع و شیوه آغازین انتشار فر آنها اشاره شود و حال سخنان فردریش نیچه در چنین گفت زرتشت :
زمانی که زردشت (زردشت نیچه نمایانگر شخصیت آرمانی اوست و ربطی به زردشت ایرانی ندارد) سی ساله بود ، زادگاه و دریاچه ی زادگاهش را ترک کرد و به کوهستانها
رفت . در آنجا از جان خویش سر خوش گشت و ده سال از این شادی نفرسود . ولی سرانجام
دلش دگرگون شد و بامداد پگاهی با طلوع صبح برخاست و رو در روی خورشید ایستاد و چنین
گفت :
" تو ای ستاره ی بزرگ ! نیک بختی تو را چه می بود اگر نبودند کسانی که تو برایشان
بتابی . تو ده سال بر سر من طالع شدی ، و اگر من و عقاب و مارم نمی بودیم از تابش خود و این سفر می فرسودی . لیکن ما هر بامدادی در انتظارت بودیم ، از سرشاریت بهره می بردیم و بر تو درود می گفتیم . اکنون بنگر ! من از لبریزی دانش خویش به تنگ آمده ام ، همچون زنبوری که عسل بسیار گرد آورده است ، نیازمند دستهایی هستم که برای گرفتن آن به سویم دراز شود . بر آنم که آنرا ببخشم و بپراکنم ، تا بار دیگر خردمندان از ابلهی و بینوایان از توانگری خویش در میانه ی آدمیان شاد شوند . پس باید به دشت فرود آیم ، همچنانکه تو هر شامگاه چنین می کنی ، آنگاه که در پس دریا پنهان می شوی و با نور خویش " جهان زیرین " را نیز روشن می داری .
ای ستاره ی سر شار ! چون تو من باید بروم ، چنانکه آدمیان را چنین سخنی است ، و اکنون می خواهم به سوی ایشان فرود آیم . پس مرا خجستگی بخش ، ای چشم آرام که می توانی بی شرار رشک حتی بزرگترین خوشبختی ها را نظاره کنی . جامی را که می خواهد از سرشاری لبریز شود برکت ده تا شاید قطره های زرین از آن جاری گردد و روشنایی شادی تو را بر سراسر جهان فرو بارد . بنگر این جام را که بر آن است باز تهی گردد ، زردشت را که باز بر آن است ، آدمی شود !
و بدین سان فرود آمدن زردشت آغاز شد ."


و حال سخنان جبران خلیل جبران در کتاب پیامبر :" آن برگزیده محبوب ، که سحرگاهی روشن بود به روزگار خویش ، دوازده سال به شهر اورفالیز در انتظار بود تا کشتی رفته باز آید و او را به جزیره ی زادگاهش باز برد .
و در سال دوازدهم ، و در روز هفتم از ماه ایلول ، ماه درو ، فارغ از دیوارهای شهر ، تپه را به فراز آمد و جانب دریا نگریست ، و کشتی را دید که در مه و ابهام می آمد .
آنگاه دروازه های قلبش به کمال باز گشود و شادمانیش از پهنه ی دریاها گذشت . پس چشمهای خود را فرو بست و در سکوت روح خویش به نیایش نشست .

لیکن تپه را چون به زیر آمد ، غربت اندوهی غریب در جانش گرفت و به دل اندیشه کرد :
چگونه خواهم رفت ، آسوده و آرام ، بی سودای دردی و بی سوز داغی ؟ زنهار که من این شهر را وداع نگویم مگر با جراحتی به ژرفای روان و زخمی به اعماق جان .

چه دیر پاییدند روزهای درد ، در حصار این دیوارها ، و چه سخت گذشتند لحظه های تنهایی در بلندای این همه شب . و کجاست آنکه تنهایی و درد خود ترک گوید و داغ حسرتی به دل نبرد ؟

چه فراوان که اجزا، روح خویش در این معبرها پراکندم ، و چه بسیار فرزندان آرزوهایم که برهنه در دامن این تپه راه پیمودند و سرگردان بودند . و از این همه یارای گسستنم چگونه باشد ، فارغ از بار و آسوده از درد ؟

این نه جامه ای ست که اینک از تن بدر کنم ، این پوست است که با دستهای خویش می درم .
و باز این نه اندیشهای ست که پشت سر گذارمش ، این خود دلی است حلاوت یافته از گرسنگیها و تشنگیها .

اما درنگ نیز نتوانم .
دریا که آغوش دعوت بر همه چیزی باز گشاید ، اینک مرا به خود خوانده است و من ناگزیرم از عزیمت .

و هر آینه بمانم ، آن زمان که ساعتها و لحظه هایم به شعله می سوزند در سیاهی شب ، من بلور می شوم ، و به این خاک گره می خورم .

ولی در رفتار ، شادمانی توشه کنم ، آنقدر که در این دیار یافت تواند شد ... اما این چگونه باشد ؟

...

همچنان که می رفت مردان و زنانی را دید که مزارع و تاکستانهای خود رها کرده اند و شتابان به سوی دروازه های شهر هجوم می آورند .
و صدایشان می شنید که نام وی می خواندند و باز آمدن کشتی او را به هم خبر می دادند به فریاد ، از کشتزاری به کشتزاری دیگر .

...

آه که قلب من آیا درختی تواند بود خمیده قامت از بار میوه هایی که از شاخه بچینم و در دستهاشان گذارم؟
و آیا شور من آن چشمه ی جوشان تواند شد که جامهاشان لبریز کنم؟

...

و اگر براستی این ساعتی ست که مشعل می باید گرفت ، مرا نه آتشی است که در آن شعله می بایدم کشید .
...
ندا در داد... " .


تا کنون در سخن نیچه و جبران به یک عنصر مشترک رسیدیم و آن تمایل " فرا انسان " نیچه و " برگزیده " جبران برای بخشش از داشته ها است ... هر دوی آنها آرمان و اندیشه ای برای آیندگان بر دوش دارند .

برای جاودانه شدن این اندیشه هر یک به داستانی زیبا پناه برده اند و پیرامون خود را به چهارچوبی رویایی آراسته اند تا بتوانند در این پهنه آرمان های خویش را بارور و به تکامل رسانند اما اُرد هیچ گاه تن به داستان پردازی نداده است . خواسته های فکری اش شبیه نیچه و جبران است اما زخمه کلام او در قلاف داستان نیست بلکه آشکارتر است و بدین خاطر گاه نیاز به تعمق و تخیل بیشتری دارد .


بدین خاطر در این جا تنها اشاره می کنم به آرمان مرد کهن ارد بزرگ در کتاب برآیند :
ارد بزرگ برای پیام آوری و شجاعت خرد را ره توشه می داند : " آن که به خرد توانا شد ، ترس برایش نامفهوم است " .
و سپس در ایهامی جالب جهان تیره را برای مرد کهن میدانی برای قیام و مَد می بیند و می پرسد : " آن گاه که شب فرا رسید و همه پدیدگان فرو خُفتند ابردریاها به پا می خیزند، آیا تو هم بر می خیزی ؟ "
و باز می گوید :" روانی که درد روشنگری و گسترش خرد را ندارد به سختی بیمار است ".
در گام نهایی این جمله را مطرح می کند : " بی مایگی و بدکاری پاینده نخواهد بود ، گیتی رو به پویندگی و رشد است . با نگاهی به گذشته می آموزیم آدمیان، نابخردیهایی همچون : برده داری ، همسر سوزی و زنده بگور کردن کودکان و ... را رها نموده اند. خردورزی ! آدمی را پاک خواهد کرد ."
بی شک یکی از زیباترین جملاتی که تا کنون شنیده ام نیز همین جمله آخر ارد بزرگ است که : خردورزی ! آدمی را پاک خواهد کرد .

آنچه در کلام این " سرآمدان "هویداست داشتن درد ، چگونگی و بخشش از خرد است آنها زاینده اندیشه ای برتر برای انسان از خود بیگانه عصر امروزند . آنها آینده جهان را رو به رشد و خرد می بینند آنها در سه شاهکار بی نظیرشان "چنین گفت زرتشت" ، " برآیند " و " پیامبر " خط بطلانی بر نظریه تکرار تاریخ می کشند می توان از اندیشه آنها آموخت اگر یک حالت بخوبی توسط فرهیختگان درک شود و نتیجه کلی و مشخصی از آن برداشت شود می توان امیدوار بود در صورت مثبت بودن ادامه و در صورت منفی بودن برای همیشه پاک شود . آنها تاریخ را محل ایست و باز تولید آن نمی دانند بلکه در نظر آنها تاریخ آموزه ای برای رسیدن به خط رشد بشری در طول زمان است که مسیر رشد آن باید همچنان ادامه یابد.
من یک سئوال از طرفداران بازگشت اتفاقات تاریخی دارم
بطور مثال در کجای تاریخ هندوستان سراغ دارید که دموکراسی اینچنین حاکم بوده باشد و یا جوامع بسیاری که در سطح دنیا اینچنین اداره می شوند ؟
دموکراسی و مردمسالاری امروز برآیند خرد کل مردم جهان در طول تاریخ است و البته ایرانیان اولین هواداران آن بوده اند ( با تشکیل مجلسی از نمایندگان اقوام مختلف ایرانی در زمان کوروش هخامنشی ) .
شاید عده ای بگویند مگر پیشتر از زبان آنها نگفتید که انسانها همواره زاده می شوند و یا جهان هیولای انرژیست که آغاز و پایان ندارد وتنها خود را دگرگون می سازد؟ پس تاریخ هم خارج از آدمهایش نخواهد بود !
باید گفت منظور هر سه آنها از تکرار آدمیان نه در شکل اولیه بلکه در ادامه پایان مرحله قبل است یعنی تکامل بشری به نقطه صفر باز نمی گردد بلکه هر روز و در هر دوره به مقام عالی تری دست می یابد .
لذا تاریخ نیز مجالی برای باز گشت ندارد....
اُرد بزرگ : تاریخ هیچگاه تکرار نشده و نخواهد شد آنچه روی داده و در حال رخ نمودن است پیراسته شدن ایده های بشری از ناراستی هاست .
اُرد بزرگ به روشنی به این موضوع اشاره می کند : " تاریخ هیچگاه تکرار نشده و نخواهد شد آنچه روی داده و در حال رخ نمودن است پیراسته شدن ایده های بشری از ناراستی هاست ."


سخن من در مورد همانندی های این سه مرد به پایان رسید
با خود می گویم آیا توانستم آرمان و همانندی های آنها را درست مطرح کنم ؟ و یا اینکه واقعا آنها که هستند؟

نیچه فیلسوف است ؟ یا نوازنده پیانوی چیره دست و یا موسیقیدانی عاشق واگنر ؟
جبران شاعر است ؟ فیلسوف است ؟ و یا نقاشی چیره دست ؟
ارد حکیم است ؟ طراح طنزسیاهی توانا و پیشروست ؟ و یا نظریه پردازی در مورد ساختار جغرافیای جهان ؟

اینجاست که بر می گردم
می بینم آنها حتی در شکل هویتی خویش نیز ، نظیر هم هستند .
و نکته ظریف و مشترک در بین آنها هنرمند بودن هر سه است .

آیا هنر نمی توانست حامل اندیشه های آنان باشد ؟
آیا هنر برای آنان وسیله و ابزار بود ؟
چرا هر سه آنها از پس هنر متجلی می شوند و سپیده دم طلوع آنها از پس کوههای هنر است ؟

آیا هنر وسیله درمان روان انسانهاست ؟
و یا به وجد آورنده روان آنها ؟
اگر اینگونه باشد سخنان این سه بسیار کلی تر و همه جانبه تر است
پس می توان گفت:

هنر نمایشگر روان سرکش و برانگیخته آنهاست.
هنر باز تولید رویاهای فروخورده آنهاست.
هنر برای هر سه آنها مجالی است خلسه گونه که در آن روان خود را با گذشتگان و آیندگان گره می زنند ...

فکر می کنم باز هم باید بکاوم ...


ماخذ : http://bufsystem.persianblog.ir/post/67
نگین
نگین
گستره جهانی اردیسم Orodism

تعداد پستها : 562
امتیاز : 185516
اعتبار : 60
تاريخ التسجيل : 2011-08-28

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی Empty رد: تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی

پست من طرف baran الأحد نوفمبر 20, 2011 3:08 pm

دوستان و دشمنان حکیم ارد بزرگ


تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی 1737
حکیم ارد بزرگ از زبان دیگران :




احمد شاه مسعود می گوید :
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی 1742
من و ارد [حکیم ارد بزرگ ایرانی] زاده یک سرزمین بزرگ هستیم .



بی نظیر بوتو می گوید :
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی 1744
ما با کشورهای منطقه و بخصوص ایران ، اساطیر ، فرهنگ و تاریخی مشترک داریم من هم همانند بزرگانی نظیر "اقبال لاهوری" و "ارد بزرگ" تمایل دارم کشورهای ما بر اساس فرهنگ و ریشه های مشترک هر روز بیشتر از پیش به هم نزدیک شوند .



دکتر شبرنگ عطایی (پژوهشگر و محقق افغانستان) می گوید :
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی 1745
ارد بزرگ اسطوره عصر درعرصه وحدت دوباره فرهنگ والای پارسی درمنطقه است . پارسی زبانان امروز بیشتر از هر وقت بوجود شخصیت هایی چون ارد در ایران و شکوه شهید گشته احمد شاه مسعود در افغانستان که دوست و همفکر ارد بزرگ بود ضرورت دارند .دولت ها و مردم فرهنگ دوست ارین باید نظریه های این دو شخصیت تاربخ عصر حاضر را در عمل پیاده کنند.



فرزانه شیدا (ادیب و سراینده ایرانی مقیم کشور نروژ و نویسنده کتاب یازده جلدی بُعد سوم آرمان نامه حکیم ارد بزرگ ) می گوید :
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی 1747
چیزی که انسان نیازمند آن در طول راه سفر عمر خویش است و در درون « خویش» خود همواره در این باور زندگی میکند که امید و آرزو را می توان رنگی از حقیقت داد و بر اساس خواسته های زندگی خود گام برمی دارد و در راه سرنوشت انسان می بایست فانوس وچراغی از سخنان *ارد بزرگ ,این عالم بزرگ اندیشه را در سیاهی های دنیای ناشناخته ای که به شناخت آن نیازمندیم به همراه داشته باشد وحتی کلمه به کلمه ی آنرا به خاطر و دل بسپارد و هر کجا در جائی و منطقه ای از زندگی دچار سستی و نا امیدی شد به مرور دوباره ی افکار و ایده های حکیم ارد بزرگ بنشیند چرا که تمامی این جملات طلائی و این پندهای زّرین به «معرفت انسانی »در میدان خرد یک به یک , جنبه علمی و کاربردی ثابت شده ای را در علوم پایه زندگی داراست و بر این اساس می توان «*حکیم ارد بزرگ را اسطوره راه و اندیشه » نامید.



شکوهه عمرانی (فعال اجتماعی کشور سوییس ، شاعر و مترجم کتاب آرمان نامه ارد بزرگ به زبان فرانسوی) می گوید :
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی 1741
اندیشه ها و افکار ارد بزرگ بسیار متعالی است و امیدوارم روزی خواسته های وی در مورد همگرایی ، اتحاد و حقوق تاریخی به مرحله ی اجرا در آید و آنروز روز سربلندی و غرور هر فرد ایرانی و وطن دوست خواهد بود و بازگشت ایران به عظمت و شکوه دیرین و بازیابی جایگاه واقعی خویش در دنیا . بسیار خوشوقتم که موفق به ترجمه ی بخشی از سخنان ارد بزرگ گردیدم .



الیان ایژن هیر (رئیس انجمن هنری ارت کلوب و رئیس انجمن دفاع از منافع منطقه ی شامپل در ژنو) می گوید :

تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی 1743
در بین سخنان ارد بزرگ ، هنگامیکه از صلح و هارمونی برای همگان صحبت می کند بیشتر بر دلم نشسته است .



نیما اسماعیل پور (شاعر ، پژوهشگر و مولف کتاب رهایی بی نقص) می نویسد :
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی 1739
بزرگمردی که کلامش از خردی ناب و خالص سرچشمه می گیرد و ھمیشه سعی دارد از زھدان ھستی رازی تازه و با طراوت به دنیا آورد تا به ادراک آدمی تفکری درست و پویا ھدیه کند که این خاصیت بزرگان تاریخ است نکتهء بسیار مھم در سخنان این بزرگوار این است که کمترین و یا شاید ھیچ تناقضی در گفتار وی مشاھده نمی کنیم بی شک پشت پردهء این افکار پرسشگری ھای بسیاری نھفته است که به گفته خود او پرسشگری حس کودکانه ای است که تا پایان زندگی باید ھمراھش داشت .
آدمی تنھا زمانی دربند رویدادھای روزمره نخواھد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنھا در حال پرواز باشد . "ارد بزرگ" ...
اندیشه پروازگر است جایی فرودش آوریم که زیبایی خانه دارد . "ارد بزرگ"



مسعود اسپنتمان (پژوهشگر و نویسنده کتاب میهن نامه ی ارد بزرگ) می نویسد :
تارنگار تینا حقوقی - کتاب برانگیختگان نوشته جعفر معروفی 1738
درباره ی اُرُد بزرگ، گفته ھا بسیارند و ناگفته ھا، بسیارتر
اُرُد بزرگ از آن دسته اندیشمندان است که ریشه ھای بالندگی میھنی خویش را به درستی میشناسد. سپس دل شما را نشانه گرفته و درست به ھمانجا میزند. اُرُد شما را با آنچه از آن برآمده اید آشنا میسازد، روانتان را با خاک میھن می آمیزد و در برآیندی با آسمان آن، عشق به ایران را در ھستی تان روان میسازد.
اُرُد یگانه است؛ این گفته را باور دارم، به سادگی، چون اُرُد، دومی ندارد. او راھی را برگزیده که آمیخته با اسطوره ھا از زمان و زمین فراتر میرود؛ و در این بی زمانی و بی زمینی، تردستی ھایی میکند که شعبده نیست.
اُرُد دلاورانه، ریش سفیدان را به جایگاه برین برمیکشاند و بر دیوانسالاران واپسگرا نفرین میفرستد. او بیش از ھمه ی ما میداند که باختری بودن و خاوری بودن با بھتر بودن یکی نیست، که این را به تجربه و با کار دریافته است ... اُرُد بزرگ ھنوز ھست، با ما می ماند و خواھد ماند، شاید تا ھمیشه؛ پس چه لزومی دارد که زیر تیغ تشریح، اندیشه ای چنان تنومند چون اندیشه ھای اُرُد را واکاویم و از پی و رگ آن نمونه برداریم. شاید بھتر باشد تا با او روان شویم و از چشمه ی زلال اندیشه اش، نھال خویشتن خویش را آبیاری کنیم ..






حکیم ارد بزرگ از زبان دشمنان او :




ابراهیمی [دوشونجه] (از نویسندگان تجزیه طلب و فعالین پان ترک ایران مورد حمایت صهیونیزم جهانی) می گوید :

آگاه باشید که شوونیستهای فارس خدای جدیدی برای خود پیدا کرده اند. آنها که در پی تطهیر فردوسی با پاک کردن ۳۰۰۰۰ بیت از شاهنامه هستند می خواهند نظر جدیدی را به جای نظریات فردوسی بنشانند!
خداوندگار جدید این بیماران روانی این بار یک تورک است. کسی که [حکیم ارد بزرگ] اصالتا شیروانی است و در مشهد به دنیا آمده است.



علی احمد قندهاری (از رهبران تندروی پشتون ولایت قندهار افغانستان) می گوید :

احمدشاه [احمد شاه مسعود] يک جنايتکار و خائن بود و جماعت در پرده نشين "ارد بزرگ"[حکیم ایرانی] هم فکر مي کنند قوم افغان بر مي گردد به دونيم صدسال پيش و استاني از ايران مي گردند ... نقشه شوم عوض کردن نام افغانستان به خراسان از زمان مسعود جنگ سالار بيشتر رواج پيدا نموده ، نبايد مانند صنف اولي ها با اين فرزندان ناخلف افغانستان برخورد کنيم مقاله و تحرير هاي بسياري نوشته شده اما فکر مي کنم ريشه اين حرفها از فريبخوردگان افکار آدمهايي مانند ارد بزرگ باشند بايد سارنوالي و ستره محکمهً افغانستان جلو چنين حرکات ماجرا جويانه را بگيرند. محترمان باور كنيد اين آدم هاي مرفوع القلم که حرجي بر آنها هم نيست ، مي خواهند قوم ما را نابود کنند اين قلم ها به بيراهه ميروند افغانستان را مي خواهند با همه عقده شان از هم بپاشند.



دکتر جلال الدین بايانی (از دیپلمات های برجسته دولت های ببرک کارمل و نجیب الله در افغانستان مقیم سوئد ، پان تورک ازبک) می گوید :

ارد ، احمد شاه مسعود را ترغیب نموده بود تا افغانستان را دوباره به ایران ملحق نماید ... احمدشاه مسعود ... گفته بود : « من و ارد زاده یک سرزمین بزرگ هستیم .»
« بی شک ارد بزرگ، برجسته ترین کارشناس و طراح تجزيه افغانستان در حال حاضر در دستگاه ... ایران است که هم رديف و هم طبق با جنرال حميد گل پاکستانی بوده - تا کنون در دهها کتاب، وجيبه، دستور به اشکال گوناگون به طرح نظریات و افکار او مبنی بر الحاق خراسان افغانستان با خراسان اشغال شده ايران ، تجزيه قسمت های از افغانستان و الحاق آن با ايران و به افغانستان گسيل و ارسال گرديده است- از دوستانش می توان به احمد شاه مسعود، لطيف پدرام، بصیر کامجو، درويش دريا دلی ، رحمت الله بيژند پور، بشير بغلانی، نجم الدين کاويانی، فريد مزدک، امان الله استوار، فضل احمد طغيان، پيکارگر، اسد الله کشتمند، رسول رهين، احمد ولی مسعود، تورن اسماعيل، مخدوم رهين، مسعود خليلی، عنايت الله شهرانی، خواجه بشیر احمد صديقی، محبوب الله کوشانی، واحد فيضی، ناديه فضل، همزه واعظی، دستگير پنجشيری و جان محمد پنجشيری نام برد اشاره کرد. »



وليد طرزی (از ازبک های پان ترک افغانستان ، از اعضای تندروی حزب کمونیستی وطن افغانستان ) می گوید :

ـ تا حال در مورد اندیشه های شيطانی و افکار افراطی ناسيوناليسـتی (پان ايرانيزم) ارد بزرگ مطالعات ، تبصره و کاوش فراوانی صورت گرفته است ، او( ارد ) از بزرگترین متفکرين حال حاضر رژيم ... ایران و انديشه متعفن ( پان ايرانيزم ) بوده . صدها جمله از او برضد ساير تمدن های استوار ، اصلی ، کهن ، واقعی ،تاريخی کشور های کهن باســتانی در منطقه بخصوص افغانستان ، عراق ، ترکيه و آذربايجان در مطبوعات ... ايران به نشــــر رسيده اسـت ... در ضمير اين حکيم تقلبی و ساختگی ... ايران بنام ( ارد ) و آن هم ( بزرگ ) ديده نه ميشود، اين سرلشکر ويا جنرال ... ايران بر اساس خواسته های زندگی شخصی خود گام بر می دارد و در راه سرنوشت هر انسان اگاه يک مانع و يک سد است ، او بر ضد هرگونه فانوس و چراغی که رهنمايی انسانی باشد قرار دارد ( ارد )اندیشه را در سیاهی های دنیای خود ميبيند ( ارد ) دايمآ در زندگی دچار سستی و عطالت شد آنرا با افراطگرايی درمان نموده است، اگر با افکار پوسيده ، فاشيستی و ایده های تاريک( ارد) بنشیند به يقين از«معرفت انسانی » یک به یک نفرت ميکنيد , جنبه علمی و کاربردی ثابت شده ای را در زندگی او وجود ندارد .



اوجالان ساوالان (از تجزیه طلبان مورد حمایت دولت آذربایجان که زیر نفوذ مستشاران صهیونیستی اداره می شود) می گوید :

هیچ می دانید مدتهاست که فردوسی و «ارد بزرگ» محبوب دلهای ... حکومت فارس-شیعه شده است؟آیا می دانید که اینها مدتهاست«نص صریح شاهنامه فردوسی» را به مثابه کتاب مقدس ما «لاریب فیه» می دانند و از دویست سال پیش همراه با استادان اعظمشان همچون «سرجان ملکم پلید فراماسون انگلیسی »در محافل سری فراماسونی شان «شاهنامه خوانی» و «تفسیر شاهنامه» برای درست کردن تاریخ و شاخ و برگ دادن به هویت جعلی و استعماری فارسی-ایرانی برگزار کرده و می کنند؟



مهرزاد (از مخالفین نظریات حکیم ارد بزرگ و مدافع نظریه دهکده کوچک جهانی مارشال مک لوهان کانادایی که از افسران پیمان ناتو بود) می گوید :

حکومت ... هم که دیگر از دست حکومتهای عربی خسته شده است .... سعی دارد برای خودش متحدانی دیگر گردهم آورد که البته دراین مورد با آقای ارد بزرگ هم عقیده است.
آقای احمدشاه مسعود از دوستان نزدیک جمهوری اسلامی وآقای اردبزرگ است . سیاست غربزدایی و بدبینی نسبت به غرب ، وجه اشتراک دیگر آقای ارد بزرگ با جمهوری اسلامی است .


baran
baran

تعداد پستها : 977
امتیاز : 183733
اعتبار : 78
تاريخ التسجيل : 2011-09-28
العمر : 30
آدرس پستي : Geneva

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد